داداش جون خوش اومدی:)
سلام...
یه عالمه سلام بعد از یه غیبت طولانی به دوستای مجازیمون وگل پسرای آقا که قراره بعدها با هم دیگه بشینن ودفتر خاطرات مشترکشون رو با هم بخونن وکلی لذت ببرن...
این برگ از خاطراتتون رو اینجانب زن عمو لیلا که از بس مهربونم راه دوری نمیرفت خالتون میشدممینویسم پسرای گلم..
اول از همه حالا که یه فرصتی پیش اومده تا من هم بتونم تو خاطراتتون سهمی داشته باشم از ته دلم براتون میگم که امیدوارم هر سه تاییتون تو تمام مراحل زندگیتون موفق باشید وبرادرهای خوبی برای هم باشین واز همه مهمتر قدر زحمت های مامان وباباتون رو بدونید انشاا.. بعد از بزرگ شدنتون حسابی جبران کنید
دوستتون دارم گل پسرای نازم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالاخره روزی که همگی منتظرش بودیم رسیدو یه گل پسر ناز به جمعمون اضافه شدو بازم به لطف اومدنش خونمون پرشد از شادی ومارو لبریز خوشحالی کرد واز همه بیشتر دوتا داداش های گلش رو پویا جونم وعلیرضای گلم رو خوشحال کرد..
از اقا بودنتون هرچی بگم کم گفتم که خدایی تو این مدت حسابی هوای مامان رو داشتید وروزی هم که داداش کوچولو بدنیا اومد همگی با خوشحالی رفتیم بیمارستان دیدن پارسا گلی.
این هم اولین عکس پارسا جون با داداش های گلش
پارسا گلی وداداش علیرضا با پسر عمه ها..
پارساعسل با پسر خاله عرفان...
پارسا عسل با تک پرنسس خونمون پرنیا بلا
چندروز بعد هم یه جشن قشنگ برای بدنیا اومدن داداشی گرفتیم وبابایی مهربون تو گوش پارسا اذان گفت واسمش رو گذاشت..
بعد از یه شام مفصل وپذیرایی از مهمون ها با یه عکس یادگاری از پارسا جون واین بسته های آجیل مهمونی اون شبمون به اتمام رسید...
الهی سایه حق پشت وپناه هر سه تاییتون باشه
آمیــــــــــــــــــــــــن....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پـــــ ن:انشاا..پست بعد رو مامان جون میاد وبراتون از احساساتش وروزانه هاش با گل پسرا مینویسه